بیا بد
بینی و غم بی
خیالش !که کی با قصد می رنجونه یارش؟؟یکی میگه سه ؛ اون یک دیده چاروو این برحسب باور گشته حالش تو میدونی تموم ِ سرگذشتمچه بودم در قدیم ؛ اکنون چه هستمز تنهایی و با یاد گذشته کنون تنها ؛ کنار تو نشستم بمیرم گر بخواهم رنج یارم اگر چه گل نی ام ؛ نیستم چو خارمنمیخواهم دلی رنجیده باشد ز حرفی یا ز رفتاری که دارم تو که در جای خود ؛ بس پر بهاییبه قاب خالی من چون طلاییکمی دیر امدم ؛ رفتی تو اکنون ولی هستم به یادت ؛ هر کجاییخلاصه کل این هایی که گفتم برای شادی یار است و باقیبه شعرای دگر باید نوشتن ز امید و تمنا های واهی حبیب اوجاری 1402.10.30 + نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ ساعت 10:14 توسط حبیب اوجاری | سراي بي دل...
ما را در سایت سراي بي دل دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sarayebidelo بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 16:50